رهگذر |
||
گريه ام باران است
كوله بارم بر دوش
سفري در راه است
سفري دور و دراز
غصه بي پايان است...
مي توان زيبا بود
مي توان زيبا ديد
مي توان آب شدو
در دل دريا بود
مي توان زيبا بود
انتخابش با توست
آسمانت خندان
غصه هايت ويران
هر كجا هستي باش
دشمنانت گريان
آسمان گريه كنان
به تو مي انديشد
تو سراپا گوشي؟؟
گوش كن حرف دلم
دل من با تو سخن مي گويد
دل من رقص كنان
به تو مي انديشد
گوش كن حرف دلم
بي خيال رهگذر
از تبار ديوارهاي كاهگلي باش
قديمي اما زيباست
من از ديوار هاي سنگي بيزارم
دست هايم لرزان
چشمهايم گريان
دل من بي تاب است
دل من را درياب
با من اي دوست بمان
تو اگر دور شوي
من تنها به چه دلخوش باشم
دست كم
كمي آهسته برو
اندكي صبر نما
عشق من بي تاب است
با من اي دوست بمان
تو اگر مي فهمي
معني تنهايي
با من اينگونه بگو
عشق او تنها رفت
تا صبح پرسه ميزدم اندر خيال تو
ناقوس مي نوازد امابدون خيال تو
از اين چه بهتركه مال من باشي
چيزي نگو عزيز،اين بار حق با تو
روي اين كوه بلند
جاده اي بود طويل
دره اي بود عميق
آرزو ها نزديك
غصه ها بي معني
كوه من زيبا بود
هاشورهاي خاطراتم
ديوار اتاقم را
اشغال كرده اند
صبر كن رهگذر
روي طاقچه آرزوها
يك جاي خاليست
آن را تو پر كن نظرات شما عزیزان:
سلام مرسي كه اومدي بازم بيا
آخرین مطالب پيوندها
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان رهگذر و آدرس sahar2224.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات خود را در زیر نوشته.در صورت وجود لینک ما در سایت شما.لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار می گیرد
![]() نويسندگان |